چه چیزی انسان را از حیوانات جدا میکند؟
میگویند که فرق بین انسان و حیوانات تفکر است. هر چه تحقیق بیش تری درباره ی هوش حیوانات و رفتار آنها صورت میگیرد بیش تر می بینیم که ما خیلی با آنها متفاوت نیستیم.
زمانی میگفتند که فرق بین این دو در ارتباط گیری است. اما تحقیقاتی که بر روی شامپانزه، دلفین ها و حتی سگها شده نشان داده شده که حیوانات هم قادرند ارتباطات پیچیده برقرار کنند.
زمانی گفته میشد که فرق اصلی آن است که انسان می تواند از ابزار استفاده کند اما این هم ثابت شد که درست نیست. شامپانزه ها برای پیدا کردن غذا از چوب و سنگ استفاده میکنند. دلفینها حلقهای از گِل میسازند و ماهیها را در آن به دام میاندازند حتی کلاغها هم از محیط زندگی خودشان هوشمندانه به عنوان یک ابزار استفاده میکنند. در توکیو کلاغ ها از جریان ترافیک شهری برای شکستن دانه ها استفاده می کنند. آنها عمدا دانه های خوراکی را به داخل خیابان میاندازند تا اینکه ماشین های عبوری دانه ها را بشکنند و بعد صبر میکنند تا چراغ راهنمایی قرمز شود و این غذای آماده را از روی زمین جمع میکنند.
حوزهای که به نظر میرسد در آن انسان بی همتاست قابلیت او برای تفکرات متعالی است. تا جایی که ما میدانیم فقط انسانها میتوانند درباره ی گذشته و آینده فکر کنند. این توانایی به ما اجازه می دهد که برنامه ریزی کنیم و به صورت بداهه سخن بگوییم. تصورات ما هم هیچ حد و مرزی ندارد گرچه همیشه ما از تصورات مان لذت نمی بریم در واقع طبق تحقیقی که در دانشگاه ویرجینیا به عمل آمده بسیاری از مردم به نظر میرسد که فکر کردن را زیاد دوست ندارند.
در یک مطالعه چند نفر را در یک اتاق خالی گذاشتند که فقط یک میز و یک صندلی داشت و به آنها گفتند برای مدت ۶ تا ۱۵ دقیقه درباره ی هر چیزی که میخواهند فکر کنند سپس از آنها پرسیده میشود که نمره بدهند که چقدر از این تجربه لذت بردند و اکثر آنها نمره منفی دادند.
محققان معتقدند که ما آن قدر به تحریک مداوم عادت کرده ایم که وقتی تنها باشیم و تلویزیون یا موبایل یا چیزی برای نوشتن یا خواندن و یا حتی پنجرهای برای نگاه کردن به بیرون وجود نداشته باشد ما به سرعت بی قرار می شویم. در تجربه ی دیگری چند نفر را در همان اتاق گذاشتند و به آنها گفتند درباره ی هر چه که میخواهند فکر کنند. اما این بار آنها یک کار دیگر نیز می توانستند بکنند. در آن اتاق یک باتری بود که آنها میتوانستند از آن استفاده کنند و به خودشان شوک کوچکی بدهند. بسیاری از آنها این کار را کردند.
در شروع آزمایش بعضی از شرکت کنندگان میگفتند که حاضرند پول بدهند که شوک به آنها وارد نشود. اما وقتی که بی حوصلگی غلبه کرد این عقیده کاملاً از میان رفت.
تعجبآور است دو سوم از مردان و یک چهارم زنان درد فیزیکی ملایم را به این که با خود و اندیشه هایشان تنها باشند ترجیح می دادند. با کمال تعجب یک آقا در دوره ی کوتاه این آزمایش ۱۹۰ بار به خودش شوک داد.
این که چرا یک نفر شوک الکتریکی را به تنها بودن با افکار خود ترجیح میدهد یک راز است. شاید ناراحتی ناشی از بی حوصله شدن چیزی باشد که واقعاً انسان را از حیوان جدا کند.
نظرات شما